عروسک های دخترم

                                  

 

عروسک های دخترم

با چشم های شیشه ای

نشسته اند  روی طاقچه

زل زنده اند به پنجره ای

رو به خورشید

خورشید در پشت ابرهای سیاه

خبراز یک کسوف دراز مدت را می دهد

پرندگان در تاریکی شب پرواز می کنند

عقاب های تیز پرواز

در پشت ابرهای سیاه

در جستجوی قله های کوه ند  

آسمان سیاه

گل برگ ها سرد یخ زده

خورشید در کسوفی

همراه با ابرهای سیاه

عروسک ها

مات به پنجره می نگرند

در سکوت خانه 

با چشم های شیشه ای

دخترک م می اید

وبرمیدارد عروسک ش را

تا در آغوش ش به خواباند 

عروسک ها با چشم های باز می خوابند

خورشید هنوز در کسوف خود باقی ست

آسمان تیره تر می شود

وبرف تمام گل برگ های یاس را

می پوشاند

پرندگان از سرما در میان شاخه ها

خود را پنهان می کنند

باغچه به یکباره

از رنگ های گوناگون

به سپیدی می رسد

وانسان ها

در میان برف ها سرگردان

درختانی که تا چند لحظه پیش

هرکدام به رنگی

اینک همگی سپید اند وسپید

پرندگان

همه سر در گریبان

بدون صدا به خواب رفته اند

کی خورشید

از کسوفش بیرون می اید

زمین را دو باره گرم میکند

تا گل برگ ها

به رنگ خود باز گردند

دشت وچمن رنگین شود

وپرندگان

برای گل ها آواز عشق بخواند

عقاب تیز پرواز

از پشت ابرها

نگاه می کند راه را

تا پرواز کند

سراسر آسمان را بدون مرز

خورشید بیرون می اید

ودر چشم شیشه ای

عروسک های دخترم

با انرژیش

آنها را  با چشم های باز

از خواب بیدار میکند

دخترک م می اید

تا با لالائی عشق

عروسک هایش را

در آغوش ش

با چشم های بسته بخواباند

اینک آسمان صاف وخورشید تابان

عروسک های دخترم

با چشم های بسته

به خواب ناز رفته اند.

اکبر یگانه 03.07.2012